مکاشفه در آینه
مکاشفه در آینه...
تقدیم به قافله سالار
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذره بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد
پ.ن:الدعا ... بسیار زیاد
- ۹۲/۰۹/۱۳